"سخنی با استاد"
صالحا دان به دم مرگ، خوشی باشد خوش
مهِ مهر و مردن برگ، خوشی باشد خوش
گرچه این فاصله ها مانده به پایان برسند
لحظه ی کندن گلبرگ، خوشی باشد خوش
ما کجا و تو کجا، خواستگهِ شاهِ غزل
درپی ِ این خُم بی رنگ، خوشی باشد خوش
دل اسیر است به صندوقچه ی گلهای بهشت
بر در کوی بهشتم بزدن زنگ، خوشی باشد خوش
ما به دنبال تو و تو همه دم دور از ما
در پی ِ عشق و به پایش بشدن لنگ، خوشی باشد خوش
شهریارا بشدم مست تو و تار تو و تبریزت
بطلب صالح و سنتور و می و چنگ، خوشی باشد خوش